شنبه 88 تیر 27 , ساعت 2:25 صبح
یا صاحب الزمان ! می خواهم از تو بگویم . اما ، مانده ام ؛ چه بگویم ؟ از آن دشوارتر ،
چگونه بگویم ؟ ای کاش می توانستم زیباترین شعر ها را در وصف تو بسرایم ؛ اما ، شعر
نمی دانم .ای کاش می توانستم لطیف ترین عبارات را در بیان دوستی تو ، به کار بگیرم ؛
اما خامه خیال آن را هم ندارد .ای کاش می توانستم بهترین سخنان را در اظهار ارادت به تو
بگویم ؛ اما بیانم گنگ و زبانم ، زبون است .مولای من !هر چند از غیبت تو رنج می برم ،
اما از سوئی دیگر ، با همه وجود ، می یابم که قیمت ندارد این غم غیبت !چه کنم ؟ مبتلا شده
ام ؛ سخت گرفتار شده ام . مبتلای محبت تو ، گرفتار گوشه چشمی که به من بیفکنی .دوستی
تو را ، با همه دنیا ، برابر نمی نهم ؛ اگر آن را از من بگیرند ، به خدا ، می میرم .
نوشته شده توسط محمود عراقی | نظرات دیگران [ نظر]