شنبه 88 تیر 27 , ساعت 2:38 صبح
دوباره غروب جمعه.
دل من غمگین و تنگه
واسه دفترای شعرم
حرفا و اشکای بکرم
واسه آقا،واسه مولا
واسه اون چشمای تنها
چشمای پاک و قشنگی
که گمه تو دنیای ما
اگه خسته ام،اگه تنهام
اگه سرده دو تا دستام
اگه تو غربت دنیا
فصل پاییزه و سرما
من به امید رهایی
آخر چشم انتظاری
تا تهش زنده میمونم
واسه مولامون میخونم
<**ادامه مطلب...**>
غصه و محنت و اندوه
همه رو باید که ریخت دور
وقتی که یه خوب زیبا
حواسش به کارهای ماست
واسه شادی وجودش
موعد زود ظهورش
من و تو باید که ما شیم
توی تنهایی نباشیم
برای ظهور آقا
ما باید بشیم مُحیا.
حال من خوبه،دلم شاد
حالا زیبا شده دنیا
آخه آقامون شنفته
حرفای این دل تنها...
من به امید رهایی
آخر چشم انتظاری
تا تهش زنده میمونم
واسه مولامون میخونم
نوشته شده توسط محمود عراقی | نظرات دیگران [ نظر]