دلنوشته های خط خطی من تو این روزهای خوب
یه فانوس دارم تو دستم.یه فانوس
پیش روی خدا می ایستم
نه از کوه طورم
نه از اندوه و غرور خبری هست
فقط نگاهت میکنم
الله اکبر
هزار تا منظومه ی شمسی توی دستاته.
توی قلبته
همه جا همه جا
چیکار داری میکنی
کسی از دلم خبر نمیگرفت
اگر تو نبودی
حالا که تو هستی
به این بچه های ساده کمک کن.
خدا یا خدا یا اونا رو صدا بزن
چقدر دنبالت گشتم
چقدر.... ای خدا
از این سر دنیا تا اون سر دنیا
رسیدم جایی که میخواهم مهمونت باشم
آقا نگاهی به ما بیانداز
خیلی آواره ام
آواره ی تو ام تنهای تنهام.
تنها و بی ستاره
عین همین روزهای بی تو
اگه دل شکسته ی منو بشنوی
ما رو هم دعوت میکنی
ما رو هم به مهمونیت راه میدی
چاره اش اینه که صاف و ساده. فقط تو رو بخواهم.
حرفدل خودم رو بزنم
و تو منو دعوت کنی
یعنی میشه یه روزی همه تو رو ببینیمت
ما رو با خودت هر جا خواستی ببری
ببری جاهای خوب
ببری ماه رجب و ماه شعبان
ببری مهمونی خدا ماه رمضان