اقای ندیده ام چشمهام بیتابند و نفسهام در غیابت به شماره افتاده اند پاهام زنجیر تن شده اند و دستهامم بیقرارتن.
روزها رو به عشق جمعه زندگی میکنم و تا تو بیایی تا قدمگاهت بوسه گاه کبوترهای بقیع بشن..
آقای ندیده ام کبوتران غریبستان عاشقی خیلی وقته جلد نگاه اهوراییت شده اند ای غایب بی زر ای انتظار من