نيت من در لحظه رسيدن قلم به کاغذ تو نبودي
جشنواره بود
حالا خجلم از خدا
ازتو واز خودم
که چه حقيرم
که چه طور فراموشت کرده ام آقا!
با خود ميگويم:اگر روح اعمال اين دنيا براي تو بود تا حال مي آمدي
حال براي خودت(تنها وجود مبارک خودت )مي گويم
بگذار هيچ کس نخواند
تو بخوان
((اين جا همه مي گويند :باران که مي بارد تو مي آيي))
عمريست باران مي بارد پس چرا نمي آيي؟
نه!اينها درخور آقا نيست
سکوت مي کنم
اشکهايم جاري مي شود
آقا!آقا!چه شده است مرا؟
تلنگري قلبم را تکه تکه مي کند
حالا مي توانم بنويسم
بنويسم که ببخش مرا
که فراموش کردم نيت فقط تويي
هدف تويي
اين جشنواره ها مي آيند ومي روند
تو مي ماني
به من گفته اند اين جا جشنواره شعراست
به من گفته اند براي آقايت شعر بگو
به من گفته اند موضوع مهدويت است
من اينک اينجا در خلوت خودم مي خواهم براي تو شعر بگويم
لحظه اي درنگ مي کنم
کاغذهاي موچاله در گوشه گوشه اتاق من آزارم مي دهند
پس چرا نمي توانم شعر بگويم؟
من تا به حال براي آقا زياد شعر گفته ام
خدايا چه شده است مرا؟
هرچه مي گويم.........
گفتم:در انتظار ظهور عزيز فاطمه ام
گفتا: انتظار بي اشک چشم نمي شود
گفتم: گريستم براي قدوم مبارکش
گفتا:اشک چشم بي ذکر مداوم نميشود
گفتم: هر آينه ذکرم ظهور اوست
گفتا: ظهور امروز وفردا نمي شود
گفتم: بگو چه کنم مهدي ظهور کند؟
گفتا: صبورباش بي سيصد و سيزده نفر نمي شود
سلام دوست خوب وعزيزمن خسته نباشي دريك جمله:
تولدت مبارك
دكتر رحمت سخني از مركز آموزشي درماني امام خميني (ره)
اروميه مركز هميشه سرسبز وغيور آذربايجان غربي AZERBAIJAN
rs272@yahoo.com