دوشنبه 88 تیر 22 , ساعت 2:17 صبح
نوشته شده توسط محمود عراقی | نظرات دیگران [ نظر]
شنبه 88 تیر 20 , ساعت 3:0 صبح
در حسرتت می سوزم به هیچ چیز چشم نمیدوزم که همه ی نگاهم را تو آکنده ای
هرچه هست نگاهم از هرچه بودن نگاهت مسرور است
کدام شعر را بسرایم که بوی غم ندهد
به کدام آفتاب اعتماد کنم که به سایه ام ندهد
ای آفتاب بی غروب
ای بی نظیر خوب
ای مهدی جان
از وقتی دلم،از وقتی دلم به هوای عشقت جلا شده و به جزاز روشنی پاک حضورت سیراب و بیقراری ها از دل خسته ام بار سفر بسته اند و هوای بی کسی از سرم پریده
تمام هستیم تو را صدا میزند
آقا،آقا
آقای ندیده ام
دلم تا همیشه چشم انتظار قدمهایت هست
باز هم امشب مثل بعضی شبها خوابم رو پر کن از زیبایی
سکوت سردم رو بشکن ودلم را تازه تر کن مشتاق تر کن
چشمانم همیشه به راه هست اشکهایم را نمیخواهم پاک شوند مگر زمانی که تو بیایی
نوشته شده توسط محمود عراقی | نظرات دیگران [ نظر]